سركار گذاشتن ماماني
سلام عمري
مامان جون يه چيز جالب من و شما كه صبح از خواب بلند شديم داشتم كارامو ميكردم كه بريم خونه عمو مهدي اينا كه يهو ديدم اومدي تو آشپزخونه گفتي كيه ؟ كيه ؟ كيه؟ من گفتم حتما ماماني اومده پشت دره بدو بدو رفتم پشت چشمي ديدم كسي نيست 2 دقيقه ديگه ديدم باز شما اومدي گفتي كيه ؟ كيه ؟ كيه ؟ و دويدي جلوي در بازم من فكر كردم كسي اومده اومدم پشت در و شما خنديدي و يكبار ديگه هم اين كار و تكرار كردي من تا جايي كه تونستم ماچت كردم عچقي مامان
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی