واکسن 6 ماهگی
12 تیر ٩٠
سلام
الهی مامان قربونت بره این سری برای اینکه دکترت سرنگ پر شده می آورد پدرت گفت واسه اطمینان از تاریخ مصرف حتما" ببریمش مرکز بهداشت ساعت 11 بابا از سرکار اومد و رفتیم واکسنت رو زدیم اولش یه کوچولو گریه کردی ولی بعدش خندیدی گلم اصلا" اومدیم خونه ناهار خوردیم ساعت 2 رفتیم دکتر خودت که ایشون هم لطف کردند 2.30 تشریف اوردند خداروشکر همه چی مرتب بود و گفت شما میتونید از فردا غذا بخورید و من کلی خوشحال شدم . بعد از ظهر هم عمه بهناز و نیما اومدند خونه ما کمک من خداروشکر تا ساعت 3 صبح تب نکردی 3 هم تبت 37.3 بود که سریع اوردمش پایین وقتی داشتیم با بهناز پاشویه میکردیمت بلند شدی کلی خندیدی و داد و جیغ کشیدی ساعت 5 خوابیدی و بعد هم ساعت 8 باز تب کردی و باز پاشویه ات کردم دیگه 9.30 بیدار شدی بهناز و نیما هم رفتند دکتر که ببینند نیما واسه کمبود d باید چیکار کنه خداروشکر با یه قرص تمام شد .