طاهاطاها، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

فرشته کوچک خوشبختی

بازم تولد مامانی

سلام مامان گلم ٢/٦/٩٠ دایی امیر و خاله فاطی اومدند خونمون به خاطر تولدم آخه شمال بودند و تازه اومده بودند دایی محمد کلی عرض خواهی کرد گفت باید بره حساب بگیره خوش گذشت خیلی کلی دایی امیر زحمت کشید از شما عکس تاریخی گرفت و کلی سوژه عکس خیلی عکسامون قشنگ شد و بازم کادو گرفتم .
4 شهريور 1390

تولد مامان طاها

سلام مامانی ٣١/٥/٩٠ از صبح بابایی چیزی نگفت بعد از ظهر گفت من میرم حلیم میخرم میام رفت و بعد مامانی و خاله ملیحه اومدند با یک دسته گل سوپرایز شدم و بعد به بابایی زنگ زدم بابا گفت برنامه منو خراب کردند گفت الان میام شام سفارش میدیم و بعد دیدم بابایی و عمه بهناز و نیمول پشت درند با کیک و کادو خیلی خوشحال شدم و کلی غافلگیر شدم . از بابایی یه دنیا ممنونم . با شما هم تمام عکسامو گرفتم که میبینی از شما هم ممنون طاها خان که بیدار موندی و کلی باهم خندیدیم .
2 شهريور 1390

طرز تهیه حریره بادام

مواد لازم : مغز شیرین بادام          5 عدد آرد برنج                      2 قاشق مرباخوری سر صاف شکر                         نصف قاشق مرباخوری شیر پاستوریزه             نصف یک لیوان معمولی 120 سی سی طرز تهیه : مغز بادام ها را در آب جوش خیس کنید بعد از سه تا پنج ساعت پوست آنها را بگیرید و با هر وسیله ای که د...
31 مرداد 1390

چهلم مادر بزرگ

سلام چهل روز گذشت و ما به کرج رفتیم از صبح به دلیل اینکه شکمت دو روز کار نکرده سرحال نبودی ظهر هم غذات رو بالا آوردی بعد از ظهر هم پوره رو خوب نخوردی ندادم بهت رفتیم واسه افطار و شام همه فامیل دوست داشتن ماچت کنن نمیدونی چقدر قربون صدقه ات رفتند خلاصه واسه خودت مجلس رو گرم کرده بودی .
31 مرداد 1390

چیستان اول

روزی پدری با پسر خود در یکی از جاده‌های قدیمی شهر در حال سفر بودند که ناگهان به طرز فجیعی تصادف می‌کنند. پدر درجا می‌میرد و پسر به شدت آسیب می‌بیند و چون آسیب وارده زیاد بوده پزشکان مجبور می‌شوند او را به صورت اورژانسی عمل جراحی کنند. جراح بالای سر پسر می‌آید و تا او را می‌بیند رنگ از چهره‌اش می‌پرد و می‌گوید اوه خدای من ... من نمی‌توانم این پسر را جراحی کنم. او پسر خود من است ...   چطور چنین چیزی ممکن است؟   جواب در ادامه مطلب روزی پدری با پسر خود در یکی از جاده‌های قدیمی شهر در حال سفر بودند که ناگهان به طرز فجیعی تصادف می‌کنند. پدر درجا م...
26 مرداد 1390

مهمونی

سلام مامان جان این هفته که چهارشنبه ١٩ مرداد رفتیم خونه عمه بهناز و به شما کلی خوش گذشت . پنج شنبه ٢٠ مرداد هم رفتیم خونه مامانی کرج که همه بودند به جز خاله زینب چون حال مادربزرگ عمو مجتبی بد بود رفته بودند شهرستان خونه مامانی خیلی خوش گذشت مامانی ودایی امیر ودایی محمد و خاله زهره و خاله فاطی همش قربون صدقه شما میرفتند و دوست داشتند بغلت کند دایی امیر که کلی بغلت کرد و عکس گرفت خلاصه آخر شب کلی از دست دایی امیر خندیدیم بعد هم اومدیم خونه این هفته خوب بود وخیلی خوش گذشت . ...
21 مرداد 1390

تولد دایی محمدم مبارک

تولدت مبارک دایی محمد طاها جونم ١٥ مرداد تولد دایی محمد بود که گرفته بود مفصل ولی ما به خاطر شما نرفتیم چون گفتیم سر و صدا اذیتت میکنه کادوشم بهش پول دادیم تا هر چی میخواد خودش تهیه کنه ان شاالله صد ساله و موفق و سالم و سلامت و پر کار و موید باشه دوستت داریم دایی جون هزار تا ماچ هزار تا موچ ...
18 مرداد 1390

تخم مرغ

  سلام مامانی امروز به شما زرده تخم مرغ دادم البته تخم مرغرا بعد از به جوش آمدن آب یک ربع جوشاندم تا میکروب های تخم مرغ کشته شد و بعد هم اندازه یک نخود با شیر خودم نرم کردم و دادم خوردی خدا رو شکر خوشت اومد تا پایان هفته به یک زرده کامل میرسه . ...
18 مرداد 1390

طرز تهیه فرنی (غذای اول شیر خواران)

طرز تهیه فرنی آرد برنج مواد لازم : آرد برنج  : دو قاشق مرباخوری (با استفاده از قاشق های شربت آنتی بیوتیک)بعد از 8 ماهگی میتوانید با آرد گندم یا نشاسته هم درست کنید. شکر: یک قاشق مرباخوری سر صاف شیر پاستوریزه : 120 سیسی معادل نصف لیف معمولی (برای اطمینان از سلامت شیر ابتدا یک قاشق شیر را روی شعله قرار دهید تا جوش آید اگر دلمه نشد یعنی سالم است )چون از نحوه نگهداری شیر در مغازه ها اطمینانی نیست بهتر است یک دقیقه شیر را بجوشانیم. طرز تهیه : شیر را پس از به جوش آمدن یک دقیقه در جای خنک بگذارید تا سرد شود سپس آرد برنج را در آب سرد یا شیر سرد که به خوبی حل میشود حل میکنیم و بعد آرد برنج و شکر را به شیر اضافه میکنیم و روی شعله ملای...
18 مرداد 1390

فربد دوست طاها

سلام مامانی ما جمعه مهمون داشتیم دوست بابا از فنلاند به همراه پسر گلش فربد مامانی نمیدونی چقدر قربون صدقه شما رفت میگفت من فقط دلم واسه طاها تنگ میشه خیلی خیلی بهش با شما خوش گذشت به شما غذا داد و شما رو بغل کرد البته با کمک من یه کمی هم واسمون حرکات ژیمیناستیکی رفت ماشاالله پسری شاد و پر انرژی و مودبی بود من که خیلی ازش خوشم اومد راستی وقتی واسه شام رفتیم بیرون فربد با ناراحتی گفت من چایی مو خونه شما جا گذاشتم و ما کلی خندیدیم . امیدوارم هر جا هست سالم و موفق باشه و از راه دور میبوسیمش .............
16 مرداد 1390